طی یک قرن گذشته تمام روشنفکران برجسته ایران بر یک نکته اشتراک نظر داشتهاند: ایران نیازمند مانیفستی برآمده از فرهنگ ایرانی است.
اما، متاسفانه هیچ روشنفکری نتوانسته اصولی انقلابی (یا اصلاحی) با اتکا به داشتههای فرهنگ خودی بنویسد که الزامات حیاتی جهان نو نیز در آن منظور شده باشد و بتواند چراغ راه فردای ایران باشد. دلایل این ناتوانی چندگانه است. سالها وابستگی به افکار سوسیالیستی بلوک شرق، تلاش برای نسخهپیچی بر مبنای اصول توسعه فرهنگ غرب، واپسگراییهای سنتی و... از جمله رویکردهایی هستند که هر یک به واسطه دلبستگیهای ممیزدارشان هیچگاه به رهیافتی روشنگر نینجامیدند.
در این پست، شیرازه راهبردی کلی برای طرح مانیفستی برآمده از فرهنگ ایرانی ارائه میشود. با نگاه جامعنگر در فرهنگ ایرانی دو بال اصلی برای این فرهنگ قابل رویت است: مذهب و اسطوره. نقطه اتکا مذهب در ایران به قرآن است و اسطورههای سازنده روح ایرانی را میتوان در افکار اخلاقی سعدی و حماسه شاهنامه بازیافت- مصادیقی که طی سه دهه گذشته به شدت آسیب دیده و بدین واسطه نیز منتقدین اجتماعی نسل جدید را «بیخود» شده مینامند.
به هر ترتیب،دکترین عنوان شده در اینجا بر بازخوانی قرآن و فرآوری مفاهیم ایرانیت از دل آن استوار شده؛ اما آیا این شدنیست؟!
پاسخ را با اتکا به یک جمله کوتاه میتوان آری داد: تفسیر نوین شریعت!
بله، با تفسیر نوین شریعت و درک راستین معنای شریعت میتوان قرآن را به بستر زایندهای از مفاهیم مدرن بدل کرد. ببینیم چگونه چنین امری ممکن است:
تاکنون شریعت را به پیامبران و امتها نسبت دادهاند و این گونه استدلال کردهاند که شریعت هر پیامبر تا آمدن پیامبر بعد برقرار بوده و به دلیل آن که محمد خاتم پیامبران است، شریعت او تا قیامت پا برجاست و فقهای شیعه فقط به بسط و یا سازگاری آن با شرایط نو و الزامات زمانه اقدام کردهاند. این رویکرد به اصول شریعت ماهیتی فراعلمی و تصرف ناپذیر میدهد. در نتیجه نیز نمیتوان آن را به چالش کشید و یا در آن دستبرد.
آیا به راستی این گونه است؟ آیا مبانی شریعت فراعقلی است؟
«به هم زدن بازی سنت» را میتوان از همین نقطه و در همین جایگاه آغاز کرد: شریعت را خداوند وضع کرد تا به جوامع ناآشنا با قواعد مدنی و اصول شهروندی الزامات مدنیت را بیاموزد. در واقع، احکام نماز، روزه، مناسک حج و هر آنچه شریعت را میسازد در این راستا بوده که به قوم غریزهگرا و شهوت پرست عرب که با «نه» هیچ مانوسی نداشت، نه گفتن را بیاموزد. روزه اساسا برای اقوام قدیم چنین حکمی را داشته تا آنان بیاموزند به نفسشان نه بگویند و دریابند به جای میل و خواستههایی که همیشه روا میداشتند، عقل را فرمانروای وجود خویش سازند.
شریعت چارچوبههایی را فراهم میساخته تا درون آن شکلی از مدنیت قوام گیرد و درون آن میدانهایی برای تعالی بشر و البته آزمون استحکام عقل او بوجود آید.
حال، در جوامع نوین که مدنیت امری موکد است و هر کودک از لحظه چشم گشودن با جهان با نه و اصول مدنی آشنا میشود، آیا نیازی به شریعت هست؟ بیگمان خیر، عصر شریعتها سپری شده است.
اکنون قرآن نه به واسطه شریعت و احکام روبنایی خود، بلکه به دلیل مفاهیم زیربنایی و سازههای فلسفیاش دارای اهمیت و معنا است. بگذارید کمی توضیح دهم، قرآن به صراحت و با وضوح تمام اعلام کرده که «قرآن واقع» کتابی است در این کتاب پنهان؛ و این یعنی چه؟ یعنی احکام و داستانها و حکایات همه تصاویری هستند که وجهی از چهره حقیقی قرآن را به نمایش میگذارند- خود مجاز بوده و فقط خبر از اصلی زیرین میدهند.
مثلاً داستان بقره بازگوی این حقیقت است که باید ابتدا مستندات کافی برای قاتل خواندن کسی یافت و سپس بر اساس آن مدارک و شواهد اقدام به صدور حکم کرد؛ یا زمانی که فرصت طلبیدن ابراهیم از فرشتگان عذاب برای قوم لوط را در کنار حکم زن زانی قرار میدهیم (که زن را در خانه حبس کنید تا یا همانجا بمیرد یا خدا راهی برایش گشاید) با حقیقت حیرتانگیزی روبرو میشویم: وجه ابراهیموار بشر او را فرا میخواند تا برای مجرمین فرصت بخشایش قائل شود و این البته در جامعه مدرن میسر است که میتوان زندانهایی بایسته تدارک دید تا مجرم دستش از جرم کوتاه شده و در آنجا تحت تعلیم و درمان قرار گیرد، بلکه خدا از گناهش در گذرد؛ و این یعنی لغو حکم اعدام!
به هر جهت، بازخوانی معنای شریعت قرآن را آکنده از دو معنای شکوفا میکند: اول آن که یگانگی خدا را به میان کشیده و دین را امری شخصی میکند؛ دوم انسانیت را تکلیف انسان و جامعه مدنی مینماید.
بدین ترتیب، قرآن سرراست در جان سه گفته پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک زرتشت مینشیند و همباز با این بیت والای سعدی میشود: بنیآدم اعضاء یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.
و این سرآغازی نوست برای تولد دوباره ایرانی تا عقل را سنگ زیرین اعمال خود کرده و با اتکا به متعالیترین مفاهیم بشری، تمدن ایرانی را به مبانی اولیه خویش باز گرداند.
هوس مبهم:
(در این رویا پدر بزرگ فوت کردهام را به خواب دیدم.) پدر بزرگم میگه من که همون اول بهت پاهامو نشون دادم که سفید شده بود و توش خون نبود تو خودت باید میفهمیدی که من مردم ولی باید در مورد موضوعی باهات حرف بزنم و از اینجا به بعدش رو شروع میکنه به صحبت ولی من نمیفهمم. احساس میکنم به یه زبون خیلی قدیمی حرف میزنه که من به سختی واژه هایی ازش رو میفهمم. نه راستش نمیفهمم و وقتی دست میکشه رو موهای سفیدش و یه دسته میکنه میده بهم من هم با خودم فکر میکنم که داره بهم میگه که تجربه ش زیاده. و یه ریز حرف و حرف و حرف میزنه بدون اینکه چیزی بفهمم. یه جای خیلی دور ولی خاکستری رو بهم نشون میده. وقتی مسیر دستش رو نگاه میکنم همه پرنده ها تو هوا ثابت موندن و هیچی حرکت نمیکنه. دستش رو میذاره رو شونه م و ادامه میده به حرفاش. مطمنن حرفای مهمیه و شاید پیغامیهای خیلی مهمی باشه برای من ، حیف که من چیزی نمیفهمم پس دور و ورم رو نگاه میکنم. اونم با همون زبون عجیب و غریب حرف میزنه برام....... ترکیبی از شهر و خونه های قدیمی و و آدمها و گربه های روی پشت بام های گلی و شقایق های زیادی که روی پشت بوم کاهگلی از بادی که وزیده خم شدن، همه چی ثابت و بدون حرکت مونده. دسته موهاش تو دستمه و دستش رو شونمه و همه چی ثابت... کم کم صدا دور میشه و من هم میخام برگردم ببینم که صدا کجا رفته. کسی نیست و با دست چپم شونه راستم رو گرفتم از درد و دور خودم چرخ میزنم و چرخ میزنم و نگاهم از رو خودم بلند میشه و دور میشه و به خاکستری ابرا میرسه و من هنوز چرخ میزنم.
تفسیر رویای پدربزرگتان: پایی که سفید شده و در آن خون نیست، همان دسته موی سفیدی است که از ریشه جدا شده! اما، پیام مهمی که درک آن زنجیره درد را میگسلد چیست؟ کلام کهن پدر بزرگ اشاره به این پیام دارد، که شما به درک آن دست نمییابید. در واقع، پدر بزرگ و شما آیینهای از زندگی هستید. این آیینه در سکون پرندهها و طبیعت از یک سو و سکون شهر کاهگلی از سوی دیگر خود را نشان میدهد. در حقیقت، صحیح فکر کنیم، امروز ما پا جای پای پدر، پدر بزرگ و اجدادمان گذاشتهایم و هنوز جم نخورده نوبت به نبیرهمان رسیده تا چون ما زیست کند. برای همین نیز هست که دست پدربزرگ بدل به دست شما میشود تا درد این دنیا را به وضوح لمس کنید. ما از خاکستری ابر میباریم هر کدام قطرهای هستیم تا گستره کوچکی را برخودار کنیم (یا برخوردار شویم) و سپس،... نوبت دیگری است.
دوست عزیز،این رویا به شما صریح نشان میدهد که دنیا فرصتی کوتاهتر از آن است که میپنداریم و باید در آن آماده برای گذر باشیم. برقرار باشید J
تولیدی پوشاک دارد. به گفته خودش تا دو ماه پیش فروش هفتگی آنها بیش از دو و نیم میلیون تومان بود؛ اما این روزها بیش از صدهزار تومان نمیشود.
جلیلی، میانساله مرد تکیدهای است که دو فرزند پسر او در اذان صبح و ظهر تولد علی به دنیا آمدهاند. نشانهای درخور تامل!
بیراه نیست که او این روزها تولیدی خود را نه برای سود که تامین روزی کارگران باز نگه داشته است.
او میگوید: تمام تولیدیها کار را تعطیل کردهاند، حتی به من هم میگویند تولیدیات را ببیند و بعد از سال باز کن؛ اما این هفتههای مانده به عید کارگرهای من با مخارج کمر شکن چه کنند؟!